چه رأس ها که نرفته به دار هجرانش
ولی به وصل نشد ختم, کار هجرانش
پر از غم است دلم با وجود این اصلا
غمی نمانده برایم کنار هجرانش
در این زمان که همه بی خیال آقایند
خوشا دلی که بماند دچار هجرانش
رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری
به ما رسید فقط شام تار هجرانش
کجاست سید بحر العلوم تا باشد
در این زمانه ی دشوار یار هجرانش
” کجاست هم نفسی تا به شرح, عَرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار هجـرانش” *
کجاست چشم پر آبی که یار من باشد
به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش
به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست
چنان زده است به جانم شراره هجرانش
ز بس که دوریِ از کربلا نصیبم شد
نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش
حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد
شکست خواهر او در فشار هجرانش
محمد جواد شیرازی