رقیه بی تو بلاها کشید می دانی
پس ازتوروز خوشی را ندید می دانی ؟
بیا ببین که به روزم چه ها پدرآمد
وطعم تلخ یتیمی چشید می دانی؟
خداروشکر تورفتی ندیدی ای بابا
و زجرموی مرا هی کشید می دانی؟
میان قافله بابا رقیه ات جاماند
چقدر پای سرتو دوید می دانی ؟
رسیدو زجر یهو زد به صورتم بدجور
وبعدازآن که چشمم ندید می دانی؟
یکی میان شلوغی کشیدگوشم را
وگوشواره ی من رادرید می دانی؟
کشان کشان به برش می کشید من رااو
چنان کشید نفسهام برید می دانی؟
چقدر ناله زدم که نزن عمو دارم
وناگهان به رخم زدشدید می دانی؟
میان بزم یزید ,حرف ازکنیزی شد
ورنگ از رخم آنجا پرید می دانی؟
احمد پریش