شعر شهادت امام جواد (ع)
شعلۀ شمع
شعلۀ شمع ز سوز جگرش می سوزد
دل خورشید به حال قمرش می سوزد
چشم گردون ز غمش اشک فشان خون افشان
که به داغ دل نیکوسیرش می سوزد
حجره دربسته و سروی است ز پا افتاده
او گرفتار سموم و ثمرش می سوزد
مرغ پربسته درون قفسی می نالد
جور صیاد همه بال و پرش می سوزد
دل افلاکی و خاکی ز غمش پروانه
او چو شمعی که ز پا تا به سرش می سوزد
همچو بیدی به خودش لرزد و از باد خزان
ثمر عمر و همه برگ و برش می سوزد
دست و پا می زند و دشمن او دست افشان
آه از این غصه که جد و پدرش می سوزد
پشت در خنده کنان رقص کنان أم الفضل
پور زهرا ز فراق پسرش می سوزد
کرم و جود دو طفلند به دامان جواد
گوهرند این دو و هر دو گهرش می سوزد
او جوان است و معارف به دلش موج زنان
علم و حکمت چو سپندی به برش می سوزد
جگرش خون و لبش تشنه و با یاد حسین
قلب آتشکدۀ پرشررش می سوزد
سید علی احمدی (فقیر)
?
سلام..
باروضۀ حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود …