شعر شهادت حضرت رقيه (س)

غارت

تو با سر آمدی پس پیکرت کو؟
عزیز مادرم بال و پرت کو؟

عجب رویی، عجب چشمی، چه مویی
پدر، عمامه ی پیغمبرت کو؟

تو رفتی، رفت معجرها به غارت
نپرس از من عزیزم معجرت کو؟

چرا تنهایی ای بابای زخمی
علیِ اکبرت کو اصغرت کو؟

عمو من را به روی دوش می برد
بگو پس شانه ی آب آورت کو؟

گمانم چون برایم مو نمانده
حیا کردی نگفتی گلْ سرت کو

نمی بینم شبیه قبل اصلا
پدر جان خواهر غم پرورت کو؟

پدر جان موی من در خیمه ها سوخت
تو بابا جان بگو موی سرت کو؟

شنیدم غارتت کردند بابا
عزیز فاطمه انگشترت کو؟

تو که از صورتت چیزی نمانده
پدر جان زخم های حنجرت کو؟

شنیدم یک نفر خنجر کشیده
به جای بوسه های مادرت… کو؟

وحید محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا