شعر مدح و مرثیه حضرت زهرا (س)
عشق از ازل به فاطمه تعظیم کرده بود
خود را به نام فاطمه تقدیم کرده بود
اصلا بهشت را که خداوند خلق کرد
با شان و جاه فاطمه تنظیم کرده بود
زیباترین تجلی حسن و جمال را
در حسن تام فاطمه ترسیم کرده بود
رزق تمام عالم هستی ز مادر است
حق با دو دست فاطمه تنعیم کرده بود
رب تا که جلوه داد به سیمای فاطمه
صحبت ز شان احسن تقویم کرده بود
گویی که عشق را ز صفای وجود خویش
در کل دهر فاطمه تقسیم کرده بود
اصلا تمام نسل بشر را جناب حق
با خلق نام فاطمه تکریم کرده بود
هستی بدون جلوه او ناتمام بود
آن را به نور فاطمه ترمیم کرده بود
این فاطمه ز تاب و تبش درد می کشید
این نور حق تمام شبش درد می کشید
دیگر برای مرثیه ها رو نمانده است
وقتی برای حوریه بازو نمانده است
دردی که می کشید به دیوار دست را
یعنی برای فاطمه نیرو نمانده است
با دستهای حادثه دیده شناختن
یعنی به چشم مادرمان سو نمانده است
حال رکوع داشت تمامی قامتش
بهر قیام قدرت پهلو نمانده است
دستش توان شانه کشیدن نداشته
حرفی دگر ز زینب و گیسو نمانده است
این روزهای آخر مادر برای حرف
واژه به جز اشاره ابرو نمانده است
این چند روز یاس دگر رنگ و رو نداشت
از باغ عشق جز دو نفس بو نمانده است
از التهاب و تاب و تبش درد می کشید
از زخم سینه کل شبش درد می کشید
مادر میان کوچه ی غربت چه می کند؟
در بند جور حضرت غیرت چه می کند؟
یک مرد نیست داد زبیداد سر دهد
دربین خلق بانوی عصمت چه می کند؟
بر روی چادرش چقدر جای چکمه بود؟
در زیر پا تجلی عفت چه می کند؟
وقتی طناب گردن او را کشید وبرد
این جلوه با نماد صلابت چه می کند؟
ناخن کشان به چهره تماشا نموده بود
زینب میان اوج مصیبت چه می کند؟
با یک نهیب نقش زمین شد چهل نفر
درجسم خسته این همه قدرت چه می کند؟
دنیا اگر به کام شیاطین شود ببین
خلقی حسود از سر ذلت چه می کند؟
چندی نرفته است زخُم خانه غدیر
بین منکر کلام نبوت چه می کند؟
این روضه ی سیاسی زهراست گوش کن
فتنه بجان خفته امت چه می کند!
وقتی نفاق چهر خودرا عیان کند
بنگر که با نماد امامت چه می کند!
وقتی سکوت, جبهه حق را فرو برد
از حق نگر که نفی حمایت چه می کند!
زهرا, شهیده ایست که درفتنه جان سپرد
تا که نشان دهد که شهادت چه می کند!
وقتی نفاق, فاطمه را تازیانه زد
فرصت کند به اصل ولایت چه می کند؟
زهرا فقط فدایی جور و نفاق نیست
بنگر نبود فهم و بصیرت چه می کند!
بااین غم از درون زتبش درد می کشید
با قلب خون تمام شبش درد می کشید
محمد علی رضا پور