شعر ولادت حضرت امام محمد باقر (ع)
عشق آمد و خاک کف پایت طلب کرد
ما را اسیر زلف سلطان عرب کرد
برکاممان با ذکر یا مولا رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد
باتو دوباره عاشقی از سر بگیریم
حاشا که ما سوی در دیگر بگیریم
ماه رجب آمد خودش را باصفا کرد
ماه رجب آمد به تو آغوش وا کرد
او جرعه جرعه آبرویی دست و پا کرد
با آبرو شد خویش را ماه خدا کرد
دروازه ی ماه خدا نام شما بود
عرش خدا بر قله ی بام شما بود
خواهم شبیه سایه افتم زیر پایت
یا چون کبوتر پر بگیرم در هوایت
صدها غزل را هدیه آوردم برایت
تا که شوم شاگرد این دانش سرایت
ازلطف زهرا(س)خادم باقر (ع)شدم من
داده قلم دستم اگر شاعر شدم من
با علم خود چون مرتضی اعجاز کردی
جنگی دگر با دشمنت آغاز کردی
زخم زبان ها خوردی اما..ناز کردی
بابی ز حکمت بر نصارا باز کردی
پیر نصارا شد به لبخندت مسلمان
مارا اسیر نور لبخندت بگردان
درتشنگی هایت تو از سقا بگویی
از هرم آتش بر لب دریا بگویی
شب تا سحر یاسیدی مولا بگویی
تب میکنی تا ذکر یا زهرا(س)بگویی
دانم ز بوی یاس خانه بی قراری
از مادرت ارثیه داری هر چه داری
آخر خدا بیت الحرامی را فرستاد
همراه تو رکن و مقامی را فرستاد
همراه جابر احترامی را فرستاد
با لحن پیغمبر(ص)سلامی را فرستاد
بر روی لب هایت فقط نور و غزل بود
این از عنایات خدای لم یزل بود
دیدم که با نازی شبیه مادر آمد
او که کمان در دست سوی خیبر آمد
گفتند:محمد(ص) یا نبی دیگر آمد
دیدم که باقر نه !!گمانم حیدر آمد
گفتا هشام او را که از نسل بهار است
هم صاحب علم و یقین هم ذوالفقار است
فرقی ندارد پیش ما نزدیک ,دوری
نازم تو را که معدن علم و شعوری
تو شارح تورات و انجیل و زبوری
هر پنج نوبت با خدا در کوه طوری
تو آیه های ناب قرآن کریمی
مفهوم بسم الله الرحمن الرحیمی
گفتم که آتش ,در دلت آتش به پا شد
بغضت پر از فریاد های بیصدا شد
در پیش چشمت سر به روی نیزه ها شد
طوفان اشکت راهی کرب و بلا شد
از کودکیت تا به پیری گریه کردی
عمری بر احوال اسیری گریه کردی
بر درگهت عمری پر از سوز و گدازیم
دستان خالی آمده غرق نیازیم
یک آرزو مانده که بر صحنت بنازیم
یک گنبد و گلدسته مخصوصت بسازیم
برالتیام زخم تو مرهم گذاریم
کنج حیاط صحن تو مریم بکاریم
محمد رضا ناصری