شعر روضه امیرالمومنین (ع)
(زبانحال حضرت مولا با صدیقه کبری علیهماالسّلام)
سـی سال مثــل اَبـر برایـَت گریســتم
سی سال مثل شمع به پای تو سوختم
خاکستـر فراق تو بر گیـسـویم نشست
ازبسکه روز وشب به عزای توسوختم
گرچه شکافت فرق مرا أشقیَ ألاشقیا
وَز خون حنا به زلف پریشان من زدند
سی سال قبل کُشته شدم بین کوچه ها
وقتی تو را مقــابل چشمان من زدند
سوگند بر تبسّــم هنگــام وصل مان
یک بار علی پس از تو نخندیده فاطمه
سوگند بر عبادت شبهای هر دومان
یک شب علی پس از تو نخوابیده فاطمه
بعد از شب وداع تو سی سال نیـمه شب
گِل شد ز اشک چشم علی خاک قبر تو
خون خوردم آن قَدَر که خدا گفت:یاعلی
شد در فَـلـک , مَلَــک مُتحیّـر زِ صبر تو
حرفی بزن , سکوت نکن جان من بگو
زخـمِ دهان گشوده ی بازوت بهتر است؟
ای تا همیشه جای تو پهلوی مرتضی
با من بگو کِـسالَت پَـهلوت بهتر است؟
زهرا خجالتم نده , با چشم نیمه باز
زحمت نکش که فرق سرم را کنی نگاه
دیکر مپوش چهره ز من چون مُشخّص است
روی کبودت ,از پَــس این چــادرِ سیــاه
با اینکه بوده فکر مراعات حال من
آنکس که خاک مَقنعه ات را تکانده است
گویا خبر نداشتــه , تا عـصرِ رفتـنت
در قتله گاه , وقت زیادی نمانده است
محمَدقاسمی