رسول مهربانی…

روزی که قلبم داغ دار مادرم بود

بابادلم خوش بود دستت برسرم بود

بابادلم خوش بود هستی در بر من

هستی همیشه هم پدرهم مادر من

کم گفتی

شاعر از سوز دل و درد و غمش کم گفتی
از دل خسته و از قد خمش کم گفتی
زان همه غربت اندر حرمش کم گفتی
هرچه گفتی به خدا از کرمش کم گفتی

کلبه ی غم

سینه ام کلبه ی غم و غصه
حال و روزم همیشه بارانی
تک و تنها میان حجره ی خود
مانده ام بادل پریشانی

مدیون دم

مدیون دم ” عناصرالابرارم ”
محزون غم ” دعائم الاخیارم ”
مرثیه سرای این شب غم بارم
یک روضه ی باز اربعینی دارم

میرسد روزی که

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

میکشد برون

وقتی که از زبان کهن میکشد برون

از فعل و فاعِلُن فَعَلَن میکشد برون

با لطف اوست شاعرش از بین واژه ها

مرثیه ای به وزن محن میکشد برون

شکل رعیت,

من از فراق تو غم غربت گرفته ام

افسردهو شکسته و محنت گرفته ام

اذندخول دیدن تو گریه کردن است

باگریه برتو اذن عیادت گرفته ام

لجبازی

یاسواره می رسید بال و پرم را می گرفت

یاپیاده می رسید دور و برم را می گرفت

سوزشموی سرم بابا طبیعی گشته است

میرسیداز پشت سر موی سرم را می گرفت

ماه محرم تمام شد

ای وای من که ماه محرم تمام شد

ماه عزا و نوحه و ماتم تمام شد

از “کاف” و “ها” گذشته به “…رکزا” رسیده است(۱)

فصل نزول سوره ی مریم تمام شد

روضه ای کشنده

گفته اند روضه ای کشنده بگو
محض افراد تب کننده بگو
دل مان می تپد به یاد حسین
پس بیا با دلی تپنده بگو

رحمی کن

رحمی کن آتشی به سراپای ما مریز

یا لا اقل به صورت مینای ما مریز

آتش بیار معرکه بس کن دوباره باز

خاری به پای کوچک زهرای ما مریز

تو میان طشت

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

دکمه بازگشت به بالا