شعر شهادت حضرت زهرا

سکوت شب

امشب سکوت شهر پر از عطر یاس شد

تابوت روی دوش یتیمان فاطمه است …

محسن نورپور

 

بزن قنفذ …

دلم پر خون ز غوغای زمانه

بزن قنفذ بزن با تازیانه

که تا حیدر پرو بالم نبیند

وصیت می کنم غسل شبانه

 علی آمره

رفتی شکست …

لرزه نشسته است به دست دعای تو

شد سر به زیر پیش همه مرتضای تو

حال تو بست دست مرا آن طناب نه

حالم گرفته است زحال و هوای تو

دلم شور می زند

کوچه پر از صداست, دلم شور می زند

این ناله از کجاست؟ دلم شور می زند

دستی زمخت, آمده بالا در ازدحام…

این مرد بی حیاست, دلم شور می زند

به رنج شانه زدی گیسوان زینب را

قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت

تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت

نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم

خدا دلم به مسیر محبتت انداخت

دعـا بس اسـت عـزیـزم …

دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه 

کمی دعـا به خودت کن به جـای همسایه

بـرای تک تکشان مغفـرت طلب کـردی 

ولـی بـه روت درآمـد صـدای همسایه

لحظه ی غسل

رسید لحظه ی غسل گل جوان علی

چه تازه گشته دوباره غم نهان علی

خدا نمانده توانی به بازوان علی

و خیره مانده به تابوت دیدگان علی

یا زوجة ولی الله

علی بود صدف عشق و گوهرش زهراست

علی است اهل کسائی که محورش زهراست

علی است صاحب بیت شرافت و عظمت

علی ابوالحسنین است و همسرش زهراست

آسیابت یک طرف افتاده …

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف

چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

هر چه این جا هست چشمان مرا خون کرده است

رنگ این دیوار خانه یک طرف, در یک طرف

قصدخیانت

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

  یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

زلال اشک

زلال آینه ها را به گریه آوردی

شکوه عرش علا  را به گریه آوردی

    من الهزیز جهنم الی حظیظ بهشت

  تو از کجا به کجارا به گریه آوردی

نگاهی به پشت در …

آسوده ی  بی خبر نگاهی گاهی !…

سرمنشاء درد سر نگاهی گاهی !…

 ای میخ ! اگر عقب عقب می آیی

بر لاله ی پشت در نگاهی گاهی !…

 جواد حاجی زاده

دکمه بازگشت به بالا