شعر مدح اهل بیت

اهل کرم

بیشتر از حدِّ انتظار ِ فقیر است

آنچه که در بین ِ کوله بار ِ فقیر است

پیش ِ تو افتادنم مقام ِ بلندی است

گاه زمین خوردن افتخار ِ فقیر است

کرم خانه

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

بازار سر زلف تو از بس که شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

یوسف پیغمبر

خورشید گرم ظهرهای آسمان هستی

تا صبح تا شب تا سحر پیشم بمان هستی

تو ممکن نا ممکنی های هر امکانی

در ناگهانِ نیستی ها ناگهان هستی

عشق یعنی تردد غیرت

بوی باران همت یک زن

در هوای حضور پیش خدا

شاعر این بار می رود سمت

کوچه ی با صفای شعر شما

آئینه خدا

مطلع شعر من از عشق تو حیران شده است

بیت در بیت دلم بی سر و سامان شده است

عالم پیر دگر باره چه در بر دارد

گوئیا شور جوانیست که در سر دارد

عاشقم

این گدا مرحمت از دست شما می خواهد

سخت بیمار شده دل که شفا می خواهد

با صفا با تو صفا , بی تو صفا بی معناست

بیت ویرانهء من از تو صفا می خواهد

عطر فردوس

عطر فردوس برین است که آید به مشام

می‌رسد از هرسو بانک تهیات و سلام

وصف هر لحظه این ماه نگنجد به کلام

به از آن مطلع و این نیمه و آن حسن ختام

کریم

اگر کریم تویی مابقی گدا هستند

همیشه در طلبت دست بر دعا هستند

 

طبیب را چه نیازی است , نسخه کافی نیست

تمام مردم این شهر مبتلا هستند

یاس ها

یاس ها با نفس یاسمن افطار کنند

علی و فاطمه چون روح و تن افطارکنند

حسن آمد که در خانۀاو شاه و گدا

همه با ذکر غریب وطن افطارکنند

عمه افطار به خرما میکرد

عمه افطار به خرما میکرد

رطب حاصل بین الحرمین

جرعه ای آب…به گریه میگفت

به فدای لب عطشان حسین…!.

قسیم النار و الجنه

قسیم النار والجنه محب ات را چه خواهی کرد
محب ات را بسوزانی محبت را چه خواهی کرد

تو آقاتر از آن هستی گدایت را برنجانی
گرفتم اینکه رنجاندی کرامت را چه خواهی کرد

در دل کعبه نشستی

و خداوند علی گفت و چنین خلقت کرد
دیگران را  پس از آن خلق پیِ حیرت کرد

 

در دل کعبه نشستی و دلش روشن شد
کعبه حاجی شد و آماده‌ی چرخیدن شد

دکمه بازگشت به بالا