واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند..
پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند..
شاعران آمده اند تا به نوایی برسند..
رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند
واژه ها در هیجانند که سجّاده شوند..
پیشِ پاهای تو ای آینه..افتاده شوند..
شاعران آمده اند تا به نوایی برسند..
رخصتی گر بدهی با قلم آماده شوند
با دو طفلانِ خودش خونِ خدا را زنده کرد
کودکانش را فدا کرد و صفا را زنده کرد
زینب است و بی تفاوت نیست اصلاً بر حسین
با قیام و با قعودش..جانِ ما را زنده کرد
خواهشاً ای پیرهن مشکی مرا همراه باش
ای نفس از سوز دل یادآور یک آه باش
بر سر و سینه بزن ماتم سرای فاطمه ست
یاحسین برگو گدای خسته ی درگاه باش
از من بی خانمان آلوده تر داری حسین؟
یا که از حال خراب من خبر داری حسین؟
کام تلخی دارم از بس که اسیرم سیدی
برمذاق تلخ من شهد شکر داری حسین
امشب دو چشمانم شبیه دو پیاله ست
اصلاٌ نوشتن از رقیّه یک حواله ست
شادی کن ای دل شادمانی کن عزیزم
امشب شبِ میلادِ زهرایِ سه ساله ست
امشب مدینه جنّت الاعلای عشق است
طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است
در خانه ی موسی ابن جعفر غصّه ای نیست
چون که شب میلاد یک آقای عشق است
مژده ای دل که جان جان آمد..
لیله القدر عاشقان آمد..
بی خود از خود شوید خسته دلان
ناجی قلب خستگان آمد..
در حریم خانهی تو نوکری کردم حسین
درحقیقت نوکری نه، سروری کردم حسین
با حضور و گریه کردن در میان روضهها
از دل زهرای اطهر دلبری کردم حسین
شستشو دادم تنی را که فقط تبخیر شد..
در کنارش جسمِ من با غصّه ها تسخیر شد
پوستش بر استخوان چسبیده بود و وقتِ غسل
از خجالت… زمزمه های لبم تکبیر شد…
ای کفن پیچیده برخیز و ببین احوالِ من
عنقریباّ دق کنم..رحمی نما بر حالِ من..
کودکانت را بغل کن تا نیافتادند ز پا..
باز هم سوسو بزن ای کوکبِ اقبالِ من
در شبِ میلاد می گویم که غوغا زینب است
آمده نوری که می گویند او را زینب است
صبر را آنکس که داده خوب معنا زینب است
نُه فلک در زیرِ پایش هست و اعلا زینب است
این سه روزی که به روی خاکها افتاده ای
پاسخی ده مادرت را تو چرا افتاده ای؟
پیرهنی که دادمت کو ای پسر حرفی بزن؟
ای چنین عریان بدن بر خاکها افتاده ای