اشعار درد دل با امام زمان عج

ای جمعه ها

پائیز شد فصل بهاری که به من دادند

طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم

نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

مسافر سحر جاده های سجاده

چه وقت ها که برایت دعا نکرده دلم

چه نذرها که برای شما نکرده دلم

چقدر نام مرا در نوافلت بردی

ولی به هیچ کدام اعتنا نکرده دلم 

قافله سالار

صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد

یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد

باکلافی که شده بافته ازخون جگر

پیش تجارخریدارشدن, می ارزد

دکمه بازگشت به بالا