اشعار روضه علی اصغر ع

دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت

دوباره ولوله در لشگر عدو انداخت

کسی که فکر زدن بین گفتگو انداخت

همان که دست پدر شیر خواره را می دید

چرا نگاه به باریکیِ گلو انداخت؟

دکمه بازگشت به بالا