اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین

وعده افطار

نمک بخور ولی آن را به زخم یار نزن

به جان زینبت این سفره را کنار نزن

من از تو وعده گرفتم برای افطاری

بیا و امشبه را حرف غصه دار نزن

انا الیه راجعون

وقتی که با نان ونمک افطار می کرد

انگار که با فاطمه دیدار می کرد

هی شیر را از پیش خود می زد کنار و

هی دخترش باچشم تر اصرار می کرد

سفره ای ساده

آسمان بود و سفره ای ساده

آسمان و تدارک کلثوم

آسمان و غریبیّ و ناله

آسمان و حکایت مظلوم

یک جور زدند که از دو زانو افتاد

یک جور زدند که از دو زانو افتاد

یا فاطمه ای گفت و به پهلو افتاد

از شدت ضربه سر فقط باز نشد

چه فاصله ای بین دو ابرو افتاد

خسته از کوفیان و بی دردی

 
می رود سمت مسجد کوفه

با دلی خسته از زمانه‌ی خود

خسته از کوفیان و بی دردی

غرق اندوه بی کرانه‌ی خود

در دل خـاک رود قـامت رعنای علی

لاله‌ گون گشت ز خونروی دل‌آرای علی

می‌چکد اشک حسن بررخ زیبای علی

مرغ آمین بـه دعـایسحرش پاسخ داد

از خداونـد همیـنبــود تمنای علی

اذان آخر

امشب علی می بیند اشک دخترش را

در کوفه می گوید اذان آخرش را

مرغابیان خانه دامن را نگیرید

خالی کنید ای عرشیان دور و برش را 

کاش این منبر

 از سر شانه ی در حال نماز سحرش

چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش

او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا

آسمان است و رسیده است زمان سفرش

دکمه بازگشت به بالا