اشعار مرثیه

تلخ ترین

ای پسر بی بدل آفتاب
دیده تو وصف زلالی آب
پلک تو باشد ورقی از کتاب
پلک بزن سوره نوری بتاب

دیگر جان ندارم

 

بر درد دست بسته ام درمان ندارم
جایی بجز این گوشۀ زندان ندارم
می خواست دشمن از علی چیزی نگویم
بالاتر از این دردِ بی درمان ندارم

پروانه

 

تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
ندهم جز خبرى مختصر از پروانه

زندگى کردن عشاق تماما درس است
میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه

شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

این شمع وقتی رفته سوسو رو به قبله
خورشید می تابد ازاین سو رو به قبله

وقت نماز فاطمه مانده ست عقلم
قبله به او رو کرده یا او رو به قبله؟

دکمه بازگشت به بالا