حسن بلبلی

نعش جان خویشتن

نصف شب این کیست روی شانه هایبوتراب

می رود تا آسمان با های های بوتراب

این چه بغض سرگرانی هست در بیم وسکوت

می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب

ای آشنای زینب

ای آشنای زینب , در خاک وخون چرایی

بگذار بینم ات سیر , هنگامه جدایی

من می روم شکسته , با دست وپای بسته

تو روی نی نشسته , ای نور کبریایی

دکمه بازگشت به بالا