رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را

رانده ام از دیده ی

 رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را

میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را

 گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی

کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را

دکمه بازگشت به بالا