رضاقربانی

امتحان

تاوان بگیر از ما ولی در این زمان نه

ما را به ماه ات میهمان کن، امتحان نه

با هرچه میخواهی بزن اما عزیزم

با دوریِّ از روضه و گریه کنان نه

سنگ تراشیده

مادرم خورده زمین تا که تو را دیده، چرا؟!

قاتلت این همه از قتل تو ترسیده چرا؟

به سر و صورت تو سنگ تراشیده زدند

خورده بر وجه خدا سنگ تراشیده چرا؟

غریب مدینه

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود

یا رب خدای درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چــادر خاکی مادرش

بر دستها , غریبه ای از خانه میرود

دکمه بازگشت به بالا