روضه حضرت قاسم ع

مرد شدى جان عمو

تنت از بسکه به دور و برِ من پاشیده
مثل مومیست جدا گشته..به هم چسبیده

ناله ات زیرِ سم اسب مرا پیرم کرد
چشمم از بعدِ على اکبر خود ترسیده

پهلو شکسته

 

افـتاده ام از پا عموجانم می آید
با روضـه یِ زهرا عموجانم می آید

پهلو شکسته…پَر شکسته…سَر شکسته
انـگار بابا…. با عموجانم می آید

چکمه اش را که از گلو برداشت

چکمه اش را که از گلو برداشت
دشت را ناله ی عمو برداشت
نیزه را قاتل از تنش بعد از
سیزده ضرب زیر و رو برداشت

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است

بکش تو تیغ وببین چندحنجر آماده است
برای چوبه ی چوگان تو سر آماده است
زمین توان تحمل نداشت جلوه کنی
برای محشر روی تو محشر آماده است

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای

تو که اینگونه روی خاک ز هم واشده ای

وای برمن که دچارغم عظما شده ای

دیشب از طعم خوش مرگ وعسل میگفتی

ظهرامروز دراین معرکه معناشده ای

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشه می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

دکمه بازگشت به بالا