شعر دهه محسنیه

وا اماه

چه غریبانه قوای سخنش ریخت بهم
ضربه ها آمد و نظم بدنش ریخت بهم

لحظه ای پیش که آرام سوی در می رفت
رفتنش خوب…ولی آمدنش ریخت بهم

حوریه ی علی

حوریه ی علی بدنت را عقب بکش

در سوخته است, زود تنت را عقب بکش

امروز که ز دنده چپ پا شده ست میخ

با احتیاط پیرهنت را عقب بکش

نشد بازم پدرم باشم

نشد اونروز توو اون کوچه

برای تو سپر باشم

گرفتن محسنو از من

نشد بازم پدر باشم

هجوم حرامیان

گفتم که شاید او بتواند ولی نشد

خود را ز پشت در برهاند ولی نشد

گفتم که شاید این درِ چوبی پس از لگد

در بین چارچوب بماند ولی نشد

هجوم به خانه وحی

ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند

عده ای هم جای در… پهلوی مادر را زدند

عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف

بی هوا آتش به پا کردند وهی… در را زدند

محسن بن علی (ع)

در موقع سپر شدنش محسن
کامل نگشته بود تنش محسن

زهرا به خانه بود و سپر می شد
هر دفعه موقع زدنش محسن

دکمه بازگشت به بالا