شعر روز ازدواج

در عرش عروسی است

از عالم بالا خبر آمد خبری بود

در عرش خدا حال و هوای دگری بود

 در جشن عروسی دوتا دلبر و دلدار

 بارید ز شوق آنکه ز اهل نظری بود

در عرش عروسی است و مهمان خدایند

داماد و عروس هم ز ملک دور و بری بود

سرمایه ی این زوج فقط مهر و محبت

 هرچند که دارائیشان مختصری بود

  زهرا فقط هم کفو علی بود , همانکه

 (سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود)

 بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست

 اصلا نتوان گفت همانند پری بود

  در وقت زفاف از سر شب این دو کبوتر

 در حال مناجات خدا تا سحری بود

  ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم ؟

 کوری عدو ماحصلش دو پسری بود

  اول حسن و بعد حسین , بعد زنسلش

 یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود

  دیگر چه نیازی به سپر بود علی را

 از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود!

  می گفت علی با دل پر درد و پر از آه

 هر وقت که از کوچه ی غم ها گذری بود

  اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد

 در باقی عمر خون دل و چشم تری بود

ای فاطمه ای یاور نه ساله ی حیدر

 رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود

یاسر مسافر

دکمه بازگشت به بالا