شعر ساهپوشان

أین المنتقم … خونخواه کربلا

این ناله های غمزده جانسوز و آشناست

این غصه ها پیامد خونهای کربلاست

 از ماجرای عشق, مانده فقط آه و ناله ای

اینجا فقط ,قصه, پر از غصه و بلاست

وقت محرم

زمان به وقت محرم غروب عاشورا

صدای هلهله  در دشت آخر غوغا

دوباره باز شده زخم کهنه دردی

دوباره دست پلیدی که سر زد از شورا

نفس بده تا نوکری کنم

اندازه تمام نفسهای خسته ات

مادر به من نفس بده تا نوکری کنم

  علی رضا پورعلی

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش

سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضیلت اند

امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش

بارالها

بارالها اجلم را تو به تاخیرانداز

چند روزیست دلم تنگ محرم شده است

شاعر؟؟؟

محرم

کم کم سیاهی علمت دیده می شود

آثارخیمه های غمت دیده می شود

افتاده سینه ام به تپش های انتظار

از روی تل دل؛ حرمت دیده می شود

شاعر؟؟؟

اجل

ای اجل یک چند روزی دور ما را خط بکش

وعده ما عصر عاشورا کنار قتلگاه

شاعر؟؟؟

خدا خیرتان دهد

سینی بدست بود و سر کوچه دیدمش

با پرچمی که روی نگاهم کشیدمش

“آقا کمک کنید, خدا خیرتان دهد”

او دم گرفته بود .. وَ من می شنیدمش

پا به پای محرم…

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید

مرا که راهی بزم عزای اربابم

برای زود رسیدن کمی توان بدهید

لباس مشکی

یادتان باشد لباس مشکیم را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجیم را نذر خرج ظهر عاشورا کنید

دکمه بازگشت به بالا