شعر شهادت امام هادی ع

تبعید

در آسمان سامرا پیچیده بوی من

یادِ مدینه مانده بُغضی در گلوی من

هرشب بیادِ مادرِخود جامعه خواندم

شرحِ صفاتِ مادرم شد گفتگوی من

گریست اهدنا الصراط

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت,شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات,گریست اهدنا الصراط

آسمان زندان

دهمین اختر امامت و دین
بیست سال از مدینه دور افتاد
گاه گاهی فقط دل شیعه
بهر تبعید او به شور افتاد

عالم بسوزد در غم آن

قربان آقایی که بی منت عطا دارد
در روستا اندازه دنیا گدا دارد

دستی که آوردیم سویش پرشد و برگشت
یک دست هم در محضر خوبان صدا دارد

هوالحق

 

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می‌چرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌کرد

صد مسیحا

 
ای که از ظرف لبت شهد و شکر می ریزد
از بر پلک تو صد شمس و قمر می ریزد
آنقدر راه بلد هستی و عاشق داری
که ز هر آجر دیوار تو در می ریزد

دعای من

 
 

دخیل بسته‌ام امشب پرِ عبایت را
مگر نگاه کنی حال این گدایت را

ز من زُراره بساز ای امامِ خوبی‌ها
خدا به دست تو داده فقط هدایت را

تجلی ی نور


هر شیعه شاملش شده لطفِ هدایتش
شیری که شیر ها همه مست از عنایتش

ایمان شیر ها به تماشا کشیده شد
جایی که رد نمودِ خلائق امامتش

پر می کشیم سوی شما

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی

ابن الرضای دوم ما أیها النقی 

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست

هادی آل فاطمه یا أیها النقی 

دکمه بازگشت به بالا