شعر شهادت حضرت محمد ص

عهد و پیمان

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

دم روح القدس

زرأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش
که فرق شاه ومسکین رانمی یابی به دربارش

به لطف بودنش باما حسابی ازازل دارد
که تامحشرهمه هستیم هستی را بدهکارش

ابر چشمان

ابر چشمان خیس بارانم
میچکد قطره قطره برجانم

چقدر هول کرده ام امشب
چقدر و مضطر و پریشانم

دکمه بازگشت به بالا