شعر شهادت علی ابن الحسین

یا سید الساجدین

تمام عمر یادت کرده‌ام با هر دعا حتی
تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی

پس از تو روضه‌های هفتگی نه لحظه‌ای دارم
پس از تو گریه‌ام در جمع‌ها در انزوا حتی

آقای من

تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد

کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد

با گریه عجین بود

تمام عمر با گریه عجین بود
تمام عمر هر لحظه حزین بود
سلاحش گریه بوده در نبردی
که در راه دفاع از جانِ دین بود
سبک تر از فرشته بال می زد

یا علی ابن الحسین(ع)

پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم

خطبه خواندی

تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!

یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر…
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند

یا سید الساجدین(ع)

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده

پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده

من دلخسته

دیر آمدی اجل دلم از غصه آب شد
یک کوه غم بروی سر من خراب شد

دنیا نساخت با من دلخسته,سوختم
قلبم ز خاطرات جوانی کباب شد

دیارِ غم

من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم
من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم

کسی نمانده برایم غریب می‌میرم
کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم

زهر اشکی شد

زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند

آسمان تار شده و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند

با سوز قلب

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی

 دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
 که آب می شد سنگ خاره, گریه می کردی

مداوا گریه

درد بسیار , مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد , ولی با گریه

آفتاب لب بامم پدر گریه منم

آفتاب لب بامم پدر گریه منم

علی اوسطم و پیر عزا و محنم

قسمت این بود که با گریه شوم هم بیعت

یادگاری غریب پدری بی کفنم

دکمه بازگشت به بالا