شعر شهادت کریمه اهل بیت

اشفعی لنا

از ادب در حرمت قامت زوّار خم است
هر که زانو زده در محضر تو محترم است

قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد
هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است

بی بی جانم

شبیه هر خماری که پی پیمانه می گردد
میان صحن ها هر زائری مستانه می گردد

بنا بر رخصت شمس الشموسي شمس می آید
به دور گنبد این دختر دردانه می گردد

آسمان گشته سیه پوش

آسمان گشته سیه پوش و مَلَک در زمزمه
باز مانده در غریبی یک علی بی فاطمه

باز از آه کسی عرش خدا لرزیده است
حضرت سلطان ایران داغ خواهر دیده است

یا فاطمه المعصومه

بانوان اهل قم با احترام
حلقه دور محمل بانو زدند
تا نلرزد قلب خاتون حجاز
مردها در محضرش زانو زدند

اشفعی لنا

شب بود..،نور عرش خداوند دیده شد
فریاد ابرهای بهاری شنیده شد
باران به سمت پهنه ی ساحل کشیده شد
در جزر و مَدِّ عاطفه،عشق آفریده شد

یا فاطمه المعصومه

خواهری جلوه ای ز دلبری است
خواهری ذات عشق پروری است
خواهری قصه ی پیمبری است
خواهری ماجرای دیگری است

سنگ صبور

اگر چه سنگ صبور برادرش باشد
نشد کنار نفس های آخرش باشد
اگر چه همدم دلتنگی برادر بود
نشد زمان غم و درد دلبرش باشد

بی بی جانم

باز هم رو بر این در آوردم
بهر این آستان ، سر آوردم

گفتم از پا فتاده ام ، گفتند
رو بر این در بیاور آوردم

موالی زهرا

سلام ای دیار خدا باوران
موالی زهرا ، علی محوران

سلام ای قمی های مهمان نواز
ازین پس شما را منم چاره ساز

کریمه اهل بیت

اینبار بر دامان گل خاری نیفتاد
بر صورت آیینه زنگاری نیفتاد

غم دید ، غصه خورد ، ناله کرد اما
این فاطمه کارش به مسماری نیفتاد

یا کریمه اهل بیت

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد

خواهر خورشید

هرچه می خواهم میسر می شود،دیدار نَه
هرچه دنبال وصالم،می شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می دیدم تو را
دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه

دکمه بازگشت به بالا