شعر ضربت امیرالمومنین

ضربه ی سنگین

شیر را در چشم اهل روضه بی‌مقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد

از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد

فرق شکافته

با ضربتی تمامِ تنت سرخ گشته است
بابایِ خسته ام!بدنت سرخ گشته است

فواره زد ز فرقِ سرت خون تازه و..
سر پنجه های بت شکنت سرخ گشته است

دکمه بازگشت به بالا