شعر فاطمیه

زینب مرا نبوس

تا سرفه میکنم بدنم درد میکند

زینب مرا نبوس, تنم درد میکند

از من نخواه با تو کنم درد دل علی

تا حرف میزنم دهنم درد میکند

پیرزن 18 ساله

من بیشتر برای شما گریه می کنم

دیگر نپرس اینکه چرا گریه می کنم 

آقا , تمام فاطمه نذرِ نگاه توست

آری امیر , داغ تُرا گریه می کنم 

دست بر کمر

 شکسته تر شده و دستبر کمر دارد

 چه پیش آمده ! آیاحسن خبر دارد؟ 

 به گریه گفت که زینب مواظب خودباش

 عبور کردن از این کوچه ها خطردارد  

به پشت در

شُور کردند که دهند تو را عذاب

اولی و دومی های خراب

مانده روی خاک آن ختم رسل

در سر خود آورند چندین سراب

آسیابت یک طرف افتاده …

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف

چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

هر چه این جا هست چشمان مرا خون کرده است

رنگ این دیوار خانه یک طرف, در یک طرف

زلال اشک

زلال آینه ها را به گریه آوردی

شکوه عرش علا  را به گریه آوردی

    من الهزیز جهنم الی حظیظ بهشت

  تو از کجا به کجارا به گریه آوردی

عیادت

بانو سلام سوزش پهلوت بهترست

درد عمیق وکهنه بازوت بهترست

طرح جدید رخت قشنگت گمان کنم

با دانه دانه قرمز یاقوت بهترست

سلام پدربی جواب شدمادر

تمام شمع وجود تو آب شد مادر

دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد

بهشت آرزوی ما خراب شد مادر

روضه خوانی

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام

دکمه بازگشت به بالا