شعر مدح اخت الرضا

بارگاه قدس

” این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است “

جانم فدای گنبد زردش که سال هاست
خورشید از تشعشع نورش ، منّور است

از یمن قدم هات

خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد
از نور جلال تو درخشان شده باشد

آبادی ما رو به فنا بود, که دیدیم
از یمن قدم هات, گلستان شده باشد

غریب هستی

رکاب کشور ما راتویی نگین بانو
نوشته اند تورا کوثر زمین بانو

سایل صبح حریمت همیشه بهجت بود
تویی خدیجهٔ امروزِ مومنین بانو

ما در ایران دو کربلا داریم

شکر بر منّت خدا داریم

باز هم شوق ربّنا داریم

ما ز یمن حضور سبز شما

دلی از عشق با صفا داریم

بانوی برکات

نشسته ام بنویسم حرم, حرم… بانو

چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو

 نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری

دو هفته ای شده اصلاً نمی پرم, بانو

حرم امن

حرم امن تو کافی ست هراسان شده را

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت

تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

کریمه

روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته

هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته

تازه در فردای محشر زائرت پی می برد

آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته

در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت

در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت

مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت

گرد و غبار دور و بر صحن این حرم

گرد و غباری از دل آیینه ها گرفت

دست مرا گرفت …

دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشک وار به چشمم قدم گذاشت

تا اشفعی لنا به لبم دم به دم گذشت

خاتون شهر آینه هایی

خاتون شهر آینه هایی بزرگوار

زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار

 چشمم لک ندیده دمی سایه ی تو را

ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

بارگاه

به دل حک شد به خط آشنایی

شب میلاد و آغازِ گدایی

گدای بارگاهِ سبزِ عشقم

ببین امشب دلم گشته هوایی

مدح حضرت معصومه

اى دختر عقل و خواهر دین
وى گوهر دُرج عزّ و تمکین

عصمت شده پاى بند مویت 
اى علم وعمل مقیم کویت

دکمه بازگشت به بالا