شعر مدح حضرت محمد

رمزِ غضبِ علی

در جهل، سرآمدی و بی مانندی
از خشم ِ خدا به تارِ مویی بندی
توهینِ تو شد باعث خشم زهرا(س)
با دست خودت گورِ خودت را کندی

كم برايت شعر گفتيم

گرچه عمري بر در اين خانه زحمت ميكشيم
كم برايت شعر گفتيم و خجالت ميكشيم

ديگران نقاشي موهن برايت ميكشند
ما فقط در كنج عزلت آه حسرت مي كشيم

اباالزهرا

از کتاب وصف تو یک حرف هر کس خوانده باشد
از سر حیرت دهانش چون حرا وا مانده باشد

هر کسی از سجده بر نورت تمرد کرد، رد شد
عدل حق است این که شیطان را ز عرشش رانده باشد

نجواي عشق

غارِ حرا.. سینا شده در روزِ مبعث
ذکرِ خدا احیا شده در روزِ مبعث
اِقراء باسمِ ربّکَ.. نجوایِ عشق ست
بر رویِ لب گویا شده در روزِ مبعث

مبعث رسول

شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود

هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت
با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود

که چون بامصطفایم باخدایم

لطافت موج می‌زد در صدایت

که دل برد از خدا هم ربنایت

خدا خلقت نمود و عاشقانه

دمی زل زد به برق چشمهایت

دکمه بازگشت به بالا