شعر مصائب خرابه شام

آب … بابا

نوشتم روی خاکا ( آب … بابا )
یادم اومد که بابا تشنه جون داد
همون بابایی که از زیر نیزه
برای دختراشم سر تکون داد

دکمه بازگشت به بالا