خیرهام…از بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت چیزی نمیخواهم پناهم را نگیر
باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ من از شانههایم تکیهگاهم را نگیر
خیرهام…از بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر
جز خودت چیزی نمیخواهم پناهم را نگیر
باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم
جانِ من از شانههایم تکیهگاهم را نگیر