عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده, فرهاد بهم می ریزد
اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده, فرهاد بهم می ریزد
اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم
پنهان کنم چگونه هویدایی تو را
یا بین سینه شرح دل آرایی تو را
ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام
تا رو کنم حکایت لیلایی تو را
صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما
دستها گرم قنوتند, زحاجت لبریز
گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است
قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایه محبت تو یا اباالجواد
بر لبت آیه یِ هـدایت و نور
مکتبِ تو کلاسِ شور و شعور
پایِ دین را به سینه وا کردی
کاش من با شما شوم محشور
می آورم سمتِ زیارت, کاروان را
یک کاروان از یاسهای ارغوان را
بالا سر و, پایینِ پا, فرقی ندارد
آورده ام پیش تو این قَدّ کمان را
یک اربعین آتش گرفتم از فراقت
آتش گرفتم از غم و رنج و مصیبت
تا که دوباره زائرت باشم برادر
چله گرفتم, چله در رخت اسارت
من آن عقیله, بضعه ی پاک بتولم
من روضه خوان مقتل آل رسولم
من کوه صبرم, داغِ غم بسیار دیدم
من مادرم بین در و دیوار دیدم
برخیز برادر شهیدم
من زینبم از سفر رسیدم
از رنج اسارت امدم من
مشتاق زیارت امدم من
هر کسی با هر عقیده هر کسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینی ها به قصد یک سلام
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام