شعر هیات

اولین قبله ی توحید

عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده, فرهاد بهم می ریزد

اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای

حق مداریم

باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم

نفسی لک الوقاء

پنهان کنم چگونه هویدایی تو را
یا بین سینه شرح دل آرایی تو را

ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام
تا رو کنم حکایت لیلایی تو را

نام حسن ع

صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما

دستها گرم قنوتند, زحاجت لبریز

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است

قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز

یا اباالجواد

ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد

با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایه محبت تو یا اباالجواد

آیه یِ هـدایت

بر لبت آیه یِ هـدایت و نور
مکتبِ تو کلاسِ شور و شعور

پایِ دین را به سینه وا کردی
کاش من با شما شوم محشور

نذر سر تو

می آورم سمتِ زیارت, کاروان را
یک کاروان از یاس‌های ارغوان را

بالا سر و, پایینِ پا, فرقی ندارد
آورده ام پیش تو این قَدّ کمان را

چله گرفتم

یک اربعین آتش گرفتم از فراقت
آتش گرفتم از غم و رنج و مصیبت

تا که دوباره زائرت باشم برادر
چله گرفتم, چله در رخت اسارت

عقیله

من آن عقیله, بضعه ی پاک بتولم
من روضه خوان مقتل آل رسولم

من کوه صبرم, داغِ غم بسیار دیدم
من مادرم بین در و دیوار دیدم

برخیز برادر

برخیز برادر شهیدم
من زینبم از سفر رسیدم
از رنج اسارت امدم من
مشتاق زیارت امدم من

پای عشق

 هر کسی با هر عقیده هر کسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام

آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینی ها به قصد یک سلام

از یتیمی خسته ام

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام

دکمه بازگشت به بالا