قمر العشیره

طواف قمر

بس که نیزه به طواف قمرت ریخته استب

دور و اطراف تنت, بال و پرت ریخته است 

اثر ضرب عمود است اگر می بینم

به روی شانه ات اینطور سرت ریخته است

الآن انکسر ظهری

از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست

بعد از تو در این معرکه بر من وطنی نیست

از ناز دو چشمان تو خواندم که برادر

در رفتن مهتاب دگر آمدنی نیست

دکمه بازگشت به بالا