محمدرضا نادعلیان

ام الادب

اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد
که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد

اگر مادر شود ام الادب دور از تصور نیست
پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد

داغدار تو ام

قرار بود که تنها قرار من باشی
میان شهر فقط تو نگار من باشی

ولی قرار نبود اینچنین زمین بخوری
و پشت در بروی جان نثار من باشی

نور یقین

کسی که قلب او سرشار از نور یقین باشد
فقط او در کنار رحمة للعالمین باشد

چه باک از این که زن های عرب او را نمیخواهند
خدا میخواست با پیغمبر خود همنشین باشد

ذبیح کوفه

ستاره ی سحر از بین کهکشان میرفت
و جان ز پیکره ی هفت آسمان میرفت

سحر زمان طلوع است از چه رو خورشید
غروب کرد در آن روز و نیمه جان میرفت؟

پای زخمی

تا که لطفت شامل خودکار و دفتر میشود
حال شعرم با غزل های تو بهتر میشود

باز در کارم گره افتاد و مادر گفت که
حلّ مشکل روضه ی موسی بن جعفر میشود

یاحق و یاهادی

دست هر آشفته ای پیش شما رو میشود
عطر پاک جامعه از سامرا بو میشود

در مرام اولیا یک ذره هم تبعیض نیست
شیر هم در محضرت مانند آهو میشود

دکمه بازگشت به بالا