محمدقاسمی

شجاعتش حسنی

 

به جان عبدالله
منم اسـیر دلِ مهربانِ عبدالله
شدم ز صبح اَلَست
غلامِ یک به یکِ نوکران عبدالله

آیات اعطیناکَ

امشب که از شبهای دیگر بیشتر مستم
از مغــرب خورشید تا وقت سحر مستم
سر تا قدم شوراَستم و پا تابه سر مستم
از اوّل ذی القعده یک جور دگر مستم

من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم

من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم

آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم

یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز

هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم

دکمه بازگشت به بالا