مهدي بقايي

من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم

من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم

از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس

من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم

دکمه بازگشت به بالا