کانال حدیث اشک

یا سیدی و مولای…

اشکی برای چشم ما گه گاه دادید

ما را میان شهر گریه راه دادید

ما ذره ای بودیم لیکن از عطایی

کوه کرامت را به پرِّ کاه دادید

خدای من…

سزایم بود اگر از دست دادم آسمانم را

که من با دست‌های خود شکستم نردبانم را

دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی

نمی‌دانم بگویم یا نگویم داستانم را

مدافعان حرم یار…

گفتن از نامِ شهیدان جَنَمی میخواهد
گاه شمشیری و گاه, یک قلمی میخواهد

دل به دریا زدگان را حرمی میخواهد
دختِ شاهِ عربی را عجمی میخواهد

ماه خدا….

می وزد باز نسیم خوش ماه رمضان
می رسد عطرمحبت بمشام دل و جان
ماه رحمت که در این ماه بتابد زافق
باز لبریز شود برکه جان از هیجان

یا ستار العیوب…

وَ خجالت زده ام لطفِ تو آبم کرده ست
ای که بخشندگی ات سخت عذابم کرده ست

باید اقرار کنم وقتِ خطاهام فقط
عیب پوشیت به انجام مجابم کرده ست

یا اباعبدالله…

بَد‍‌‌‌َم ولـی نمی شوم ناامید
مغفرتت مرا به این جا کشید

جودُ و کرامتِ تو بی نظیر‌ است
تویی کریم و بنده اَت فقیر است

یا ولی الله…

دل‌مرده‌ایم و یاد تو جان می‌دهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان می‌دهد به ما

ماه خدا دومرتبه بی‌ماه روی تو
دارد بشارت رمضان می‌دهد به ما

الهی العفو…

خبر آمد رمضان است خدا… میبخشد
بی کم وکاست وبی چون وچرا میبخشد

معصیت کارترین باشی اگر با توبه
وسط بزم مناجات و دعا می بخشد

دکمه بازگشت به بالا