کودک کربلا

هزاران غم

یکبارِ دیگر هفتِ ذلحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو

تصویرگر آینه ها

کیستی تو که نگاهت به حرم راه نماست

طور سینای تو تصویرگر آینه هاست 

کیستی مرد که حاتم شب و روز خود را

بر سر سفره ی اکرام تو مانند گداست 

همبازیِّ سه ساله

باید به فکر قافیه های جدید بود

در شهر غمزده به هوای امید بود

باید به مثنوی پر و بال عقاب داد

شوری برای خلقت یک انقلاب داد

دکمه بازگشت به بالا