اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)شعر ولادت اميرالمومنين (ع)شعر ولادت اهل بيت (ع)

شعر مدح امیرالمومنین (ع)

ذات حق در صورت دنیاییت تصویر شد
چهره ی تو قاب شد از آینه تقدیر شد
خضر بعد از دیدنت آواره ی صحرا شد و
قیس بعد از رویتت از عشق لیلاسیر شد

نوح آمد تا که ادراکت کند اما نشد
پای یک خط از تعالیم تو مولا پیر شد
با شهامت هم نشینی نام تو وجد آور است
ترس ,,,,از برخورد با نام تو آقا شیر شد
دامنم آلوده تر از لب شده وقت شراب
از همان وقتی که دست عشق دامنگیر شد

از ازل ترسیم کردم رد پایت تا ازل
چون به هم وصلش نمودم نقش شد رب ملل

در خدا دیدم هر آنچه,,, در تو پیدا می شود
قل هو الله احد پیش تو معنا می شود
معجزه سر می زند از خادمانت گاه گاه
قنبر تو بی عصای دست موسی می شود
رحمت عام تو را قید مکان خنثی نکرد
کل عالم گر بیاید در نجف جا می شود
مشکل از ما نیست مولا برق ایوان را ببین
ما که هیچ عیسی ببیند تا کمر تا می شود
ذره را با یک نفس تو آفتابش کرده ای
قطره با یک گوشه ی چشم تو دریا می شود

زمزم از بر خورد با دست تو کوثر گشته است
نیمه ای از نور تو حتما پیمبر گشته است

کفر در سیر الوهیت مسلمانت شده
لو کشف خود پرده دار کوه ایمانت شده
گفت احمد چنگ باید زد به حبل الله عشق
بعد از آن دستان ما تسلیم دامانت شده
خانه ی حق را کلیدی نیست جز در دست حق
انبیا نه,,,کبریای محض در بانت شده
ابر هم کج می کند راه خودش را سوی تو
از همان وقت است طوفان هم پریشانت شده
وجه تو تکثیر خواهد شد,,علی موسی الرضا
بانی آیینه بندان خراسانت شده

زیر دین پرچمت هستند از چین تا حجاز
غالبا سوی تو سجده می کنم وقت نماز

اشک عاشق بیشتر در قلب شب گل می کند
عشق هذیان می دواند تا که تب گل می کند
ذوالفقارت را که بیرون می کشانی از نیام
بر لب جن و ملک یا للعجب گل می کند
چاکر نام تو توحید است هر جا می رود
در حیاط خانه ی نام تو رب گل می کند
هر کجا آب دهانت خورد بر سیمای خاک
روز بعدش در همان نقطه رطب گل می کند
سیزده نور مکرر در شعاع نور تو
چارده قرن است در ماه رجب گل می کند

کیستی تو کیستی تو کیستی تو کیستی
«من همین تشویش ممدوحم تو خود گو چیستی»

می کشی از سینه بیرون می پذیری آه را
ختم در خود می کنی هر راه را بیراه را
مانع وصل تو (والا )نیست هرگز پستیم
از فیوضاتت مگر محروم کردی چاه را؟؟
شد عبای وصله دارت آبروی عارفان
خاک نعلینت به یغما برده قلب ماه را
هر که زانو زد کنارت ارفع المقدار شد
از گدایان می شناسند اقتدار شاه را
طور کافی بود دیگر جلوه ات را حبس کن
ورنه لکنت می کشد شخص کلیم الله را

با تو بودم آشنا اما تو را نشناختم
گر به غیر از یا علی چیز ی بگویم باختم

حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا