شعر ولادت امام سجاد (ع)

اسیرم به گیسوی بالا نشین

بنا نیست امروز افسرده باشیم

پس از چند شب باز پژمرده باشیم 

مگر می شود نور را دیده باشیم؟

ولی دل به خورشید نسپرده باشیم 

بنا بود ما را سر پا ببینند

اگر بارها هم زمین خورده باشیم

سه شب در به در بین کوچه نشستیم

که سهمی از این سفره ها برده باشیم 

محال است ما را از آقا بگیرند

محال است حتی اگر مرده باشیم 

اسیرم به گیسوی بالا نشینی

فدای گرفتاری این چنینی 

تو شهر غریبی مسافر نداری

شب پنجم ماه, زائر نداری 

در این چند شب بال ها کربلایند

بمیرم برایت مهاجر نداری 

نبینم برای تو شعری نگفتند

مبادا بگویند شاعر نداری

تو چهارم مسیر به سمت خدایی

تو چهارم مسیری که عابر نداری 

در این روزها که تو تنهاترینی

در این روزها که تو زائر نداری 

مرا زائر بی قرار تو کردند

دلم را چراغ مزار تو کردند 

بنا شد اگر سائلی نان بگیرد

چه خوب است که از کریمان بگیرد 

بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد

چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد 

علی خواست تا که برای حسینش

زنی در بلندای ایمان بگیرد

تمام زمین و زمان را که می گشت

بنا شد عروسی از ایران بگیرد

 اسیری شهبانوی ما می ارزد

که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد 

تو آقا ترینی و سجاد مایی

تو شاهی و فرزند داماد مایی 

خدا باز تصویر مولا کشیده

برای حسینش, علی آفریده 

تو از بس که غرق حضور خدایی

برای عبادت تو را برگزیده 

هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب

سر سفره های مناجات دیده 

ترحم کن ای آسمان محبت!

به این قطره های چکیده چکیده 

چه می خواهم از تو که داده نباشی

به اندازه کافی از تو رسیده 

همین که گدای تو هستیم کافی ست

ابو حمزه های تو هستیم کافی ست 

بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد

بخوان آدمی بوی انسان بگیرد 

بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی – لقبری…

دل مرده ی ما کمی جان بگیرد 

…و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب

الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک 

انا لا انسی ایادیک عندی

الهی تصدق علیّ بعفوک 

الهی و ربی علیک رجائی

الهی تصدق علیّ بعفوک…) 

لباس مناجت را هر که باید

شب پنجم ماه شعبان بگیرد 

تو هستی دلیل مسلمانی ما

نجات پر و بال زندانی ما 

به جز عالم سائلی عالمی نیست

به غیر از کریمی تو حاتمی نیست 

بر این خشک ها تا که باران ببارد

بهغیر از غلام تو صاحب دمی نیست 

خدا از سرم سایه ات را نگیرد

جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست 

چهل سال بر سر در خانه ی تو

به جز پرچم کربلا پرچمی نیست 

تو یعقوبی و پلک مجروح داری

چهل سال گریه, زمان کمی نیست 

چهل سال گریه, چهل سال ناله

چهل سال گریه برای سه ساله

 علی اکبر لطیفیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا