شعر ولادت امام حسن (ع)

اولین امام زاده

اولین امام زاده

حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد
کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد
فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد
نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد

بدون نام مرتضی اذان سرود باطلیست
اذان مصطفی فقط ترانه ی علی علیست

تو اولین امام زاده ای بزرگ زاده ای
تو بر فراز قله ی کرامت ایستاده ای
سر مسیر هر گدا خودت کنار جاده ای
حواله ی دل مرا به این و آن نداده ای

چه عزتی! چه نعمتی! بدون هیچ منتی
تو باب فیض و رحمتی, تو صاحب سخاوتی

به خود ندیده هیچ عابدی تعبد تورا
مسیر مکه عاشق است این تردد تورا
شب تولد تو خواستم فقط خود تورا
خدا گرفته میهمانی تولد تورا

به عهده ی خود خداست کل کار و بار ها
و سی شبانه روز دعوتند روزه داره ها

به ناز در دل عجم نشستی ای شه عرب
کریم هستی و به نام تو می آید این لقب
به ما رسیده از شما بدون خواهش و طلب
به یک اشاره ات درخت خشک می دهد رطب

به خشک سالی دل کویر هم نگاه کن
من خراب را به یک اشاره روبه راه کن

تو نسل کوثری به کوری دو چشم ابتران
شدند و خاک پای تو چه سروران چه نوکران
نمانده با جمال تو دلی برای دلبران
چه قاسطین چه ناکثین چه مارقین چه دیگران

نمی شوند تا ابد حریف ضرب دست تو
گرفته زهر چشم ازین قبیله ناز شصت تو

گرفته چشم مستت از شراب کسب و کار را
ز خواب خوب مستی اش پرانده هر خمار را
نگاه کردن تو کرده کار ذوالفقار را
زمین زد این نگاه کردنت شتر سوار را

تو بچه شیری و شتر سوار در مقابلت
شکست خورده از شکوه و شوکت شمایلت

به قول مسلمین حسن به قول عبریان شبر
به جز خدا نداشتی هراسی از بنی بشر
به مهر یا به قهر تو مثل شده است خیر و شر
عقب نرفته ای در اوج لحظه های پر خطر

قیام اگر نکرده ای چه آتشین نشسته ای
مدبرانه و برای حفظ دین نشسته ای

تو و حسین معنی حقیقی برادرید
تو برادرت بزرگ خاندان حیدرید
امیدهای مرتضی عزیزهای مادرید
دلاورید و دلبرید و سرورید و صفدرید

به من که نوکر توام ثواب می دهد حسین
صدا که می زنم حسن جواب می دهد حسین

به زور دلبری نصیب دلبران نمی شود
لقب به سادگی نصیب این و آن نمی شود
به جز علی کسی امیر مومنان نمی شود
پس از علی به جز حسن امیرمان نمی شود

خلافت خدا فقط رسد به نسل مرتضی
معاویه کجا و دلبری چنان حسن کجا؟

قلندرانه یا حسن حسن کنیم و بعد از آن
لباس سبز نوکری به تن کنیم و بعد از آن
به شوق ترک خانه و وطن کنیم و بعد از آن
ایادی سقیفه را کفن کنیم و بعد از آن

علم به دست با شعار یا امیر مومنین
مدینه ای درست می کنیم که بیا ببین

گسیل می کنیم قطره قطره های رود را
و غرق می کنیم نسل باطل ثمود را
به خاک می زنیم پادشاهی سعود را
و سر به نیست می کنیم دولت یهود را

تمام می کنیم کار ناتمام مانده را
به قدس می بریم بیرق به شام مانده را

داود رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا