شعر اربعین

صبا

صبا

بدون چون و بدون چرا…نمیماندند
شبیه رود, شبیه صبا, نمیماندند

چه کربلاست که عالم بهوش می آید
پس از شنیدن چاووش ها نمیماندند

به التماس…به خواهش…به هر چه که میشد
خلاصه قافله میرفت جا نمیماندند

چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
از اشتیاق حرم روى پا نمیماندند

فروختند النگوى نوعروسان را
قدیم معطل این چیزها نمیماندند

شب زیارتى اربعین, دهاتى ها
به احترام تو در روستا نمیماندند

فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى
بدین طریق بفهمى چرا نمیماندند

خدا نبود اگر این ” حسین, حسین” نبود
و بندگان خدا باخدا نمیماندند
علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا