شعر شهادت حضرت عباس (ع)

ای‌عموجان العطش

رفته سقا تا بیارد مشکی آب از علقمه
لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه

مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده
چونکه می‌آید صدای التهاب از علقمه

حمله می‌کردند اما قصد جنگیدن نداشت
خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه

از همان روزی که آمد کاروان در کربلا
عمه سادات دارد اضطراب از علقمه

ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت
می‌درخشیدند ماه و آفتاب از علقمه

هرچه می‌گویند طفلان «ای‌عموجان العطش»
بعد از این دیگر نمی‌آید جواب از علقمه

کوه غم روی سر بنت الحسین آوار شد
تا پدر برگشت با حال خراب از علقمه

دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمه‌است؟
بر مشامم می‌رسد بوی گلاب از علقمه

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا