شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بيا عمه كمك كن

نمانده ذره اي حتي به جسم خسته جان اصلأ
نه ماند از شدت لكنت مرا شرح بيان اصلأ

بيا عمه كمك كن راس بابا را بده دستم
نمانده در تن رنجور و بيمارم توان اصلأ

شباهت هاي بسياري ميان ما دوتا باشد
نباشد در شمردن هاي اين غم ها زمان اصلأ

شكسته مثل بازويم پدرجان بين ابرويت
ندارد هيچ درماني گمانم اين و آن اصلأ

الهي بشكند دستش نه لب مانده نه دنداني
براي مردم كافر دگر قرآن نخوان اصلأ

بميرم من بميرم من بميرم من چه حلقومي
تن ات كه جاي خود راس ت نبوده در امان اصلأ

بغل مي گيرمت محكم تو را اي بهتر از جانم
تو را هرگز نخواهم داد دست ديگران اصلأ

محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا