شعر شهادت امام صادق (ع)

بگذارید از این

بگذارید از این

بگذاریداز این خانه عبا بردارد

لااقل رحم نمایید عصا بردارد

بگذاریددر این حلقه دود و آتش

طفل ترسیده از این معرکه را بردارد

پیرمرد است نبندید دودستش نکشید

وای اگر دست نحیفی به دعا بردارد

کوچه ای تنگ ودلی سنگ وزمین خوردنها

استخوانی که ترک خورد صدا بردارد

آی نامردِ سواره نفسش بند آمد

فرصتی ده قدمی پشت شما بردارد

رمقش نیست ولی می رود و می خواهد

که قدم یاد غم کرب وبلا بردارد

آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود

وقت آن است به لب بانگ عزا بردارد

تشنگی بود و لبی چاک و تنی خون آلود

لشگری حلقه زده رسم حیا بردارد

خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست

هرکسی آمده یک سهم جدا بردارد

هرکسی آمده یک تکه بگیرد بکشد

بیشترتا که تنت زخم جفا بردارد

کاش میشد که سنان تا که سنان را نزند

دستاز گیسوی بر خاک رها بردارد

زجرکُشمی کند این قاتل خنجر در مشت

کاش میشد که از این حنجره پا بردارد

مشعل حرمله روشن شده عمه ای کاش

چشم از دختر انگشت نما بردارد

جوادپرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا