شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا

بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن

بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن

نفْسِ من برده به تبعید مرا کاری کن

نیمه شب رفته و بارم سرِ دوشم مانده

خم شده پشتم از این بار, خریداری کن

تو که در وقت حیاتم گنهم بخشیدی

در مماتم هم از این بنده هواداری کن

بی کس و کارم و بیماریِ عصیان دارم

تو خودت از منِ بیمار پرستاری کن

نفْسِ اَمّاره ام ای دوست, گرفتارم کرد

جلوه ای کن به دلم رفع گرفتاری کن

حال که در شب جمعه همه را بخشیدی

رحمت واسعه ات را به سرم جاری کن

به همان مرد غریبی که ندارد کفنی

از گناهی که ز من سر زده ستاّری کن

شاعر:رضاباقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا