شعر ولادت امام حسين (ع)

کربلا می رویم! بسم الله

ماه عشق است ماه عشاق است

ماه دلهای مست و مشتاق است

درمیخانه‌ی کرم شد باز

الدخیلاین حریم ِ رزاق است

 

ریزهخوارش فقط نه اهل زمین

جرعهنوشش تمام آفاق است

 

بیحساب است فضل این ساقی

شب جودو سخا و انفاق است

 

بیندلهای بیدلان امشب

با سرزلف یار میثاق است

 

شب زلفمجعدش «والّیل»

صبحچشمش به عالم اشراق است

 

«قبرهفی قلوب من والاه»

حرمشقبله گاه عشاق است

 

ماهشعبان رسید! ماه سه ماه

کربلامی رویم! بسم الله

 

السلامای پناه مُلک و مکان

در یدقدرتت عنان جهان

 

رفتهقنداقه ات به عرش خدا

تشنةپای بوسی‌ات همگان

 

درطوافت قیامتی شده است

می ‌رسدهر فرشته با هیجان

 

پرقنداقة تو می‌ بخشد

پر وبالی به فطرس نگران

 

از سرزلف عنبر افشانت

سدرةالمنتهی گرفته ضمان

 

عطر وبوی ملیح پیرهنت

ماندهدر خاطر نسیم جنان

 

بوسیدهمی چیند از لب تو رسول

رحمتواسعه گشوده دهان

 

از سرانگشت پاک مصطفوی

جرعهجرعه بنوش شیرة جان

 

خواندجدت «حسینُ منّی» را

«وَأنا مِن حسین» را تو بخوان

 

با توجود و شجاعت نبوی‌ست

ایشکوه حماسه های عیان

 

درنمازت شبیه فاطمه ای

بینمیدان علی ست جلوه کنان

 

چشم‌هایتو مرز خوف و رجاست

قَهر ومِهر تو آتش است و امان

 

رحمتمحض! یا ابا الأیتام!

پدریکن برای عالمیان

 

ای کهآقائی تو بی حد است

باز مارا به کربلا برسان

 

شبجمعه شمیم سیب حرم

منتشرمی شود کران به کران

 

روضههایت بهشت اهل ولاست

چشم ماچشمه های کوثر آن

 

«وَمِنَ الماءِ کُلُّ شَیءٍ حَیّ»

اشک هااز غمت همیشه روان

 

السلامای شهید روز دهم

السلامای امام تشنه لبان

 

تا ابددر فراز پرچم توست

خونسرخت همیشه در جَرَیان

 

کربلایتو از ازل بوده‌

مبدأحرکت زمین و زمان

 

شب سومرسیده‌ای, ای ماه

السلامعلیک ثارالله

 

السلامای نگین عرش برین

ماهبالا بلند ام بنین

 

گره ازگیسوان خود مگشا

هر سرموی توست حبل متین

 

جذبههای نگاه هاشمی ات

ماه رامی کشد به سوی زمین

 

عبدصالح! مواسی لله!

پدرفضل! روح حق و یقین!

 

بهحضورت گشوده دست, فلک

بهقدوم تو سوده عرش, جبین

 

وقتهوهوی ذوالفقار علی ست

به رویمرکب حماسه نشین

 

می شودبا اشارة‌ تو دو نیم

هر کسیآید از یسار و یمین

 

زینبت«إن یکاد» می خواند

آسمانمحو هیبت تو! ببین

 

کاشفالکرب اهل بیت نبی!

بازوانتواند حصن حصین

 

ماه منبازوی رشید تو را

کهبرافراشته است بیرق دین

 

زدهبوسه علی به گریه چنان

بوسهها چید از آن حسین چنین

 

نقشباب الحوائجی داری

به رویبازویت شبیه نگین

 

سائلانتو بی شمارند و …

گوشهچشمی به ما! بس است همین

 

شب جودو کرامت و بذل است

شبچارم شب اباالفضل است

 

السلامای حقیقت جاری

روحتقوا و زهد بیداری

 

سیدالسّاجدین شهر رسول

عبدمسکین حضرت باری

 

روزهایتمجاهدت , ایثار

نیمهشب هات بخشش و یاری

 

در مناجاتتای صحیفة نور

آیهآیه زبور می باری

 

همهمجذوب ربنای تواند

محواین سیر و این سبکباری

 

گوش کناین صدای داوود است

که بهشوق تو می شود قاری

 

پابرهنه به حجّ که می آیی

کعبهرا هم به وجد می آری

 

درشکوه و حماسه بی مثلی

خطبههایت زبانزدند آری

 

واژههای تو تیغ برّانند

ثانیحیدری و کراری

 

شام وکوفه به لرزه افتادند

سرنگونپایة ستمکاری

 

درمصاف تو سهم دشمن دون

چیستغیر از مذلت و خواری

 

وارثعزت و سخای حسین

ای کهبعد از عمو, علمداری

 

بهمحبان خود نظر فرما

بیشترموقع گرفتاری

 

روسیاهی من گذشت از حدّ

توبرایم مگر کنی کاری

 

درنماز شبت دعایم کن

توعزیزی تو آبروداری

 

دلم ازبند هر غم آزاد است

شافعمن امام سجاد است

 

شد رواحاجت همه, ما ! نه

کربلاشد نصیب ما یا نه؟

 

رزق شش‌گوشهمی‌ دهند امشب

کیشنیده گدا ز آقا: نه

 

کربلارفتهدر شب جمعه

میشناسد مگر سر از پا؟ نه

 

کربلامی روی بخوان روضه

روضههای جوان لیلا, نه

 

زخم هاالتیام پیدا کرد

زخمفرق دوتای سقا, نه

 

التیامدمادم سیلی

می دهدفرصت تماشا؟ نه

 

از شبخیزران مگر مانده

لب ودندان برای بابا؟ نه

 

زینباست و نوای جانکاهش

ذکرأین بقیة اللهش

یوسف رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا