شعر عيد غدير خم

حضرت مشگل گشا

حضرت مشگل گشا

آنکه یک عمر است دارد مستجابم میکند
حتم دارم که به وقتش آفتابم میکند

قوره ای کالم ولیکن حضرت مشگل گشا
میپزد از بس مرا تا که شرابم میکند

دوست دارد بیشتر دور و برش باشم اگر
گاه گاهی از در لطفش جوابم میکند

کاش با آتش بسوزاند مرا با قهر نه
بی محلی کردنش خیلی عذابم میکند

عاشقانه بنگری دارد درستم میکند
عامیانه بنگری دارد خرابم میکند

این هم از بنده نوازی های بی حدِّ علیست
که من بی مایه را عالیجنابم میکند

با دلم گفتم که ای دل به گمانم عاقبت
زیر ایوان طلای خود ترابم میکند

گرچه جنس دور ریز بین بازارم ولی
این کریمی را که دیدم انتخابم میکند

هر زمانی که گره به کارهایم میخورد
راهی بزم غم بی بی ربابم میکند

علتش اشکی ست که پای حسینش ریختم
مرتضی امروز اگر آدم حسابم میکند

بیشتر از روضه ی ذبح حسین بن علی
صحبت «مُنُّو علینایش» خرابم میکند

ماجرای غربت و مظلومی و بی یاری اش
مثل شمعی ذره ذره دارد آبم میکند

  ابراهیم لآلی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا