شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

شمش طلایی نخواستم

من از شما که شمش طلایی نخواستم

من از شما که نان و نوایی نخواستم

این سینه خانه ی تو بود – من چه کاره ام ؟

من از تو که برو و بیایی نخواستم

هرچند بچه گانه قلم میزنم , بس است

من از شما که ذوق ” سنایی” نخواستم

هربار هم که گفته ای ” اصلا نمیدهم ”

من هم بدون چون و چرایی نخواستم

آب و هوای بی نفس تو جهنمی ست

دیگر پس از تو آب و هوایی نخواستم

حتی بقیع و صحن و سرای مدینه را

وقتی شما مدینه ی مایی نخواستم

 از روز های اول همسایگی مان

دیگر برات کرببلایی نخواستم

وقتی که مثل مادر خود گریه آوری

من رزق اشک و حال بکایی نخواستم

دارالهدایه ات شده است آشیانه ام

من جز حریم پاک تو جایی نخواستم

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا